یه خط خطی دیگه (اعتماد به نفس)

اول باید برنده های مسابقه ی  قبلی و معرفی کنم. نظر همه ی واسه ی من قابل احترامه و از همه ممنونم. همه ی اونایی که توی مسابقه شرکت کردن ، هم برنده بودن و هم نه.

اما واسه هر کدوم  یه چیزی پیدا می شد که اونو نغض کنه.

من پیشنهاد میکنم هر کی باید تعریفشو واسه خودش داشته باشه. چون ممکنه که این تعریف واسه یکی دیگه قابل قبول نباشه.

این بار یکی دیگه از خط خطی  هامو که درباره ی اعتماد به نفس براتون بنویسم.

از نظر من اعتماد به نفس یعنی این که آدم خودشو قبول داشته باشه. به خودش ایمان داشته باشه. آدمای بی اعتماد به نفس مثل رباط میمونن. از خودشون هیچ اختیاری ندارن. چون خودشونو قبول ندارن.یعنی پوچی ، حتی نسبت به خودشون.اونا آدمایی هستن که می ترسن تو اون راهه قدم بذارن ( همون راهه که میگن میره به طرف موفقیت). به غیر از یأس ، عدم اعتماد به نفس با عدم رسیدن به اون  موفقیت برابری می کنه.

 

پس بیایین به خودمون اعتماد داشته باشیم.

 

 

موفقیت یعنی چی

 

خیلی به این سؤال فکر کردم اما هیچ وقت یه تعریف کلّی که در همه حال درست باشه پیدا نکردم.

بعضی ها فکر می کنن موفقیت یعنی این که آدم به هر چی می خواد برسه. اما این اصل "همیشه" درست نیست و واقعیت یه چیز دیگه است.

یکی آرزو داره پولدار شه. خوب. همه چی بخوبی پیش میره تا اینکه به آرزوش میرسه و پولدار میشه. حالا میرسیم به اینجا که از پولش چه جوری استفاده کنه. از اون راه ها که اگه رفت دیگه نمیتونه برگرده؟ راهی که اگه توش قدم گذاشت تو مردابی گیر بیفته که دیگه هیچ وقت نتونه ازش درآد؟

ناگفته نمونه که تو اینجا یه گزینه ی دیگه هم داریم: اینکه اون فرد با پولش به مردم کمک کنه. من اصلاً نمی خوام کار اونو بی ارزش جلوه بدم اما تمام اماما و پیامبرامون هم تمام عمرشون رو به مردم کمک نکردن و به کارای دیگه شون هم رسیدگی کردن. به نظر من این آدم هم آدم کامل و موفقی نیست. اون تا آخر عمرش هم به مردم کمک کرد، اما تنها و تنها کمک خشک و خالی به چه درد مردمی می خوره که دارن تو قرن بیست و یکم زندگی می کنن؟

یه عده فکر میکنن رسیده به بالاترین درجه ی علمی، دست یافتن به موفقیته. اما به نظر من این هم یه خیال واهی بیشتر نمیتونه باشه. اگه آدم یه روز از همه ی همه ی مردم عالم هم بیشتر بدونه، یه چیزایی پیش می آد که اون نمی دونسته. چیزایی که ممکنه فردا یه نفر اونو کشف کنه که اون نمی دونسته. پس فردا یکی یه چیزه دیگه رو پیدا کنه. پس رو این یکی هم نمیشه حسابی باز کرد.

ما آدما برای رسیدن به آرزوهامون میریم جلو. جلو جلو. بعضی وقتا می بینیم که راهه تموم شده.دیگه جادههِ ادامه نداره. تازه میفهمیم که راهو اشتباه اومدیم. درسته که اشتباه اومدیم. درسته که به هدف و آرزومون نرسیدیم. درسته که گم شدیم. اما باز هم یه چیزی هست که میتونه ما رو هدایت کنه. ما رو از این برهوت ناکجا آباد نجات بده. معجره ای که بهش میگن امید. آره. تنها چیزی که میشه منجی تلقیش کرد. به طرف چی؟ همون موفقیته که معلوم نیست چیه و کجاست؟ کی آدم میتوونه تو دست بگیرتش و نشون این و اون بده و زیر لب بخنده؟

اما یه وقتایی می شه که فکر می کنیم که دیگه حس اینو نداریم که جلو بریم. دیگه نمی تونیم. "فکر می کنیم" جاده به آخر رسیده.اونقدر خسته میشیم  که فکر رسیدن به موفقیته هم دیگه خوشحالمون نمی کنه.( خدا نکنه که هیچ کی به این درجه از ناامیدی برسه)  البته این فقط بعضی از وقتاست که "دوست داریم" فکر کینم دیگه نمی تونیم در صورتی واقعیت غیر از اینه. میتونیم، اما نمی خوایم.(من شخصاً به ابن جمله که خواستن توانستنه اعتقاد ندارم. خیلی وقتا ماها برای رسیدن به خواسته هامون تمام تلاشمون رو هم می کنیم اما باز هم بهش نمی رسیم.)فکر می کنیم اونقدر اومدیم جلو که رسیدیم به سیاهی. جایی که هیچ چی و هیچ جا رو هم نمی بینیم. غافل از اینکه شاید ما چشمامونو بسته باشیم. اما راه هنوز ادامه داشته باشه. پس بهتره چشمامونو باز کنیم و با نگاهی روشنتر و امیدوارتر از گذشته به راهمون ادامه بدیم.

خوب. هر وقت میرسم به اینجا، باز یه سؤال دیگه واسم مطرح میشه. یه راهمون ادامه بدیم. تا کجا؟ تا برسیم به موفقیت؟موفقیت چیه؟ کجا میشه پیداش کرد؟

خیلی ها فکر میکنن آخر همین راهیه که انتخابش کردیم و داریم می ریمه. اما من فکر نمی کنم. مثلاً همون کسی که رسید به آخر راه و پولدار شد. یا همونی که یه روز رسید به بالاترین درجه ی علمی جهان و فرداش دیگه نبود. رسیدن به کجا؟ به موفقیت؟

 

 

مسابقه:

هر کی تونست یه تعریف کلی واسه ی موفقیت بیاره که من نتونم واسش مثال نغض بیارم، یه جایزه ی توپ پیشه من داره.